تو می آیی تو می آیی یقین دارم كه می آیی زمانی كه مرا در بستر سردی میان خاك بگذارند تو می آیی خدا... شبی همصحبتی میگفت: {که با روییدن یک مرگ از چشمهای آسمان ناگاه} و من با گریه پرسیدم: چرا در مرگ دل اما
نام من عشق است ایا می شناسیدم؟؟؟؟؟؟؟؟ نام من عشق است ایا می شناسیدم؟ زخمی ام زخمی سرا پا می شناسیدم؟ با شما طی کرده ام راه درازی را خسته هستم خسته ایامی شناسیدم؟ راه شش صد ساله ای از دفتر حافظ تا غزل های شما ایا می شناسیدم این زمانم گر چه ابره تیره پوشیدست من همان خورشیدم اما می شناسیدم؟ پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا رامی شناسیدم؟ می شناسند چشم هایم چهرهاتان را همچنانی که شما ها می شناسیدم؟ این چنین بیگانه از من رو مگردانید در مبندیدم به حاشا می شناسیدم؟ من همان دریایتان ای رهروان عشق رود های روح دریا می شناسیدم؟ اصل من بودم بهانه بود فرعی بود عشق قیس و حسن لیلا می شناسیدم؟ در کفه فرهاد تیغه من نهادم من من بریدم بیستون را می شناسیدم؟ مسخ کرده چهره ام را گر چه این ایام با همین دیدار حتی می شناسیدم؟ من همانم اشنای سال های دور رفته ام از یادتان یا می شناسیدم؟؟؟
بی تو تنها ترین مسافر دیار عشقم دیشب ترنم باران چشمتن پر صداقتت،متروکه قلبم را به لرزه درآورد. لبخند غمگینت صومعه وجودم را در هم شکست. سکوت سنگینت رنج قناری های در اسارت را به یادم آورد. آفتاب من غروب نکنی که شاخه آفتابگردانی ام به امید تو سر بر افراشته. کاشانه من ویران نگردی که آواره ای بی پناهم در راه مانده به امید رسیدن به کوی تو بی تو هیچم.
روزی ساعتی می خواستم بگویم که دوستت دارم اما اینک فریاد میزنم "عزیزم دوستت دارم......." روزی ساعتی می خواستم بگویم عاشقت هستم اما ای امید جان!در ان لحظه ذهن من از فواره ها بالاتر از زندگی پر بارتر وازامید سرشاربود حس می کردم که از نگاهم رازم را خوانده باشی اما اینک بدون تو تنهایی را با تمام ابعادش حس می کنم وقطره قطره عشقم را با تمام وجودم در یک کلمه می گنجانم و می گویم: "عزیزم !بدون تو خودم را تنها بی کس می بینم.
انتظار عاشقت خواهم ماند بی نیاز از دنیا من در این کوی غریبانه فدا خواهم شد چشمهایم را به کسی باز نخواهم کرد تا تو از راه رسی ای دو چشمت دریا چشم من کم نور است دل ما را طلبت همچنان پرشور است همچنان منتظرت خواهم ماند دل خود را به کسی نسپارم نه به جنگل،نه به دریا،نه به ابر با بیگانه چنین و چنان خواهم شد تا کنم چشمانم هدیه بر چشمانت منتظر در طلبت،جان ما قربانت. به یادت هست میگفتی اگر ترکم کنی روزی تمام عمر خاموشم!
به یادت هست میگفتی نرو هرگز که من بی تو فراموشم! به یادت هست که هر لحظه،همه شبها،صدایت هست در گوشم! کنون آن روزها رفته،توهم رفتی و اینک من شدم تنها،اسیر دردها،غم ها،تمام روزها،شبها... شکسته در گلو بغضم به یادت اشک میریزم چرا رفتی از آغوشم،چرا کردی فراموشم؟ چرا از یاد بردی آن همه میثاق دیرین را؟ چرا از یاد بردی آن همه پیمان شیرین را؟ به یادت هست میگفتی، اگر روزی خدا فرمان دهد فرمان نخواهم برد؟ به یادت هست میگفتی:شقایق پیش چشمانت بی رنگ است؟ کنون آن روزها رفته،توهم رفتی و اینک من شدم تنها! کنون آن گفته ها در گوش جانم سخت میپیچد،نگاه آشنایت در نگاهم میخندد، و من غمگین تر از هر شب به یادت اشک میریزم... به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش مثل عابد به عبادت و تو هر لحظه که از من دوری من به ویرانگری فاصله می اندیشم در کتاب احساس، واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است تو توانایی آن را داری که به این فاجعه پایان بخشی.
قلب ها کوچکند اما بعضی ها ؟؟؟؟ به کوچکی اونا رحم نمی کنند و میشکوننشون؟؟؟ بنظر شما چرا .......؟؟؟؟ |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Archivesارديبهشت 1392اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 Authorstanhai Links
سایت تبادل لینک
حمل و ترخیص خرده بار از چین |