به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد مجنون همیشه مرد نیست!
شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری که جهنم نگذارد به تنم تاثیری اشکامو هدیه می کنم به جاده ی جداییمون
به التماس آخرم دو واژه نرو بمون اشکامو هدیه می کنم به رفتنت بدون من به تلخی این واقعه ، حادثه ی جدا شدن اشکامو هدیه می کنم به قاب عکس روبروم قطره به قطره می چکم تا بشکنه بغض گلوم حس می کنم بی اختیار حس می کنم بی اختیار این همه عکس و یادگار حریف رفتنت نشن بری به رسم روزگار اشکامو هدیه می کنم به این ترانه به این صدا به این که تو اول راه قصه رسید به انتها اشکامو هدیه می کنم...................... به گل گفتم: عشق چیست؟" غريــــبه بود
معلمم به خط فاصله میگفت : خط تیره
حتمن میدانسته که فاصله چه به روز آدمها می آورد
به من مجوز چاپ نمیدهند,میگویند:
داستانی که نوشته ای قابل باور نیست! من فقط خاطراتم را نوشته بودم!! خاطرات را باید سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید
"حوا" که بغض کند حتی خود خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی جز "آغوش آدم" آرامش نمیکند...!!!
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت عشق یعنی : قلبم … و را .. می گویند عشق خدا به همه یکسان است تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست
قصه نویس هر روز و شبم تویی، آغاز و پایان لبخندم تویی و ای کاش که هیچگاه آغاز قطرات قصه ام نباشی. به جای دسته گلی که فردا بر سر مزارم می گذاری . امروز به شاخه گلی کوچک یادم کن هروقت خواستی بدونی کسی دوست داره یا نه تو چشماش زل بزن تا عشقو تو چشاش ببینی. زندگي مثل پيانو است ، دكمه هاي سياه براي غم ها و دكمه هاي سفيد براي شادي ها . اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي زندگي به من آموخت چگونه اشك بريزم. ولي نياموخت چگونه سرازيرش كنم. یارم از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت درد ، مرا انتخاب کرد این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟ کوتاه ترین قصه ی دنیا :
رسم روزگاره: کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.
این رسم روزگاره... کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .
عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود. عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم. عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید. عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم. عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید. عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی. عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی. عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد همچنان ادامه داشته باشد….
غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Archivesارديبهشت 1392اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 Authorstanhai Links
سایت تبادل لینک
حمل و ترخیص خرده بار از چین |