Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


یک قدم تا عشق!!!

دلم بدجوری گرفته..هر طرف که نگاه ميکنم تو رو ميبينم.. عطرتو حس ميکنم و صداتو ميشنوم

 تویی که من از یاد بردی

بدون دلیل

 تویی که دوباره بذر امیدو تو دلم کاشتی و دوباره رفتی

میدونم که منم بی تقصیر نبودم

 میدونم منم تنهات گذاشتم بدون دلیل

 میدونم من بد کردم

ولی خیلی دلم واست تنگ شده

نمیدونم هنوزم پل عشق یادت هست یا نه اونجایی که اولین بار قرار گذاشتیم

اونجایی که واسه اولین بار سرم و گذاشتم رو شونه ها ت

اونجایی که تو برف و سرما دست هم گرفته بودیم نمیدونم اصلا یادت هست یا نه؟

چرا همه چیز خراب شد چرا بد شدیم ؟

چرا ؟

چرا؟

چرا؟

چرا؟

چرا وقتی ماها منتظر برگشتنت بودم نیومدی؟

چرا وقتی بهت میگفتم من تنهام میگفتی با کسی هستی میخواستی من و اذیت کنی ؟

به همین راحتی دل من میشکست

چرا غریبه ها رو راه دادیم تو دلمون؟

تو دل من و تو که جایی جز هم دیگه نبود؟

فقط من بود م و تو

یادت اخرین بار با دلو جونم میخواستم برگردم پیشت یادت روز فقط من بودم و تو؟

چرا گفتی تنهات بذارم ؟

میخواستی من و اذییت کنی ؟ یا انقدر اونو دوست داشتی که به خاطرش از من گذشتی؟

خودمو گذاشتم جای عشق جدیدت من دیگه جایی کنار تو نداشتم هر دفعه که بهم فکر میکردی تصور میکردم عشقت تنهات گذاشته که یاد من افتادی

خودمو گذاشتم جای اون اگه جای اون  بودم دوست نداشتم با کسی تقسیمت کنم

گفتم با کسیم که بری بری با عشق جدیدت بری و عشقی که از من گرفتی و به اون بدی

دلم خیلی برات تنگ شده واسه دستات واسه قلبت واسه اغوشت واسه زندگی با تو

واسه خودمم دلم تنگه  از وقتی دیگه صداتو نشنیدم خودمم نمیشناسم

خیلی دلم پر بود با هیچکی جز تو نمیتونم حرف بزنم ولی توام دیگه صدامو نمیشنوی

دلم داره اتیش میگیره

نمیدونم هنوز یادته اینجارو میخونی اینو یه روز یا نه؟

چرا ادما بزرگ میشن چرا هرچی بزرگ تر میشن دلاشون کوچیک تر میشه؟

چرا دلا سنگی میشه؟

چقدر سخته بدون تو نفس کشیدن بدون تو خندیدن

بدون تو دیدن همه خاطرات

چقدر سخته سپردنت به یه غریبه

سخته که ندونی من تنها بودم و از پیشت رفتم به خاطر اینکه تو

راحت باشی دیگه نترسی که از دستش بدی

چقدر درد داره تظاهر به بی اعتنایی در حالی که از حرفات قلبم می سوخت

کاش می شود  زمانو برگردوند به قبل تا با تمامه وجود تو اغوشت گریه کنم

بدون تو خیلی تنهام و می ترسم تو هم مثل من بوی تنهايی و غربت بگيری..

 می ترسم بدون تو زنده بمونم دلم گرفته. مثل تموم شبهايی که گذشت. مثل تموم شبهايی که بدون تو خواهند اومد

ديگه زير بارون خيس نميشم.

 ياد اون چتری که بالای سرم گرفتی تا ابد با منه

.. من و ببخش که هنوز ازت پرم ..

که هنوز نميتونم ازت دل ببرم.

. راستی تا حالا شده اون قدر دلت برای کسی تنگ بشه که با شنيدن اسمش هم بغض گلوتو بگيره؟

؟ تا به حال شده اون قدر بخوای برای يه نفر بميری که از زنده بودنت هم خسته بشی؟

تو هيچ وقت نتونستی ذهنمو بخونی.

.اشکمو ببينی.

. صدامو نشنيدی

..صدايی که خودت خفش کردی

.. صدايی که يه روز بهت ميگفت دوست دارم عشق من پاک بود

..عشق من با عشقای حالا فرق داشت وقتی ميگفتم دوست دارم با بند بند وجودم ميگفتم

اما بازم ميخوام از تو بنويسم

..ميدونی چرا؟ چون اول و اخر لحظه هام تويی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت15:16توسط Hengameh | |